Kant's philosophy in simple language
  1. خانه
  2. آموزش فلسفه
  3. فلسفه کانت به زبان ساده
آموزش فلسفه

فلسفه کانت به زبان ساده

کانت کسی است که او را تاثیر گذارترین فیلسوف تاریخ می دانند و تغییری که در فلسفه ایجاد کرد باعث شد تا امروز هر فلسفه ای بوجود آمده تحت تاثیر فلسفه او یا بخشی از فلسفه او یا حتی در رد او می باشد پس آشنایی با فلسفه دکارت به…

کانت کسی است که او را تاثیر گذارترین فیلسوف تاریخ می دانند و تغییری که در فلسفه ایجاد کرد باعث شد تا امروز هر فلسفه ای بوجود آمده تحت تاثیر فلسفه او یا بخشی از فلسفه او یا حتی در رد او می باشد پس آشنایی با فلسفه دکارت به زبان ساده می تواند ما را در مسیر حقیقی فلسفه تا به امروز قرار دهد و ما در این مقاله قصد داریم به صورت خلاصه فلسفه دکارت به زبان ساده دربیاوریم و نکات مهم آنرا توضیح دهیم.

دوران فلسفی کانت

تاریخ فلسفه با تاریخ به معنای عام تفاوت های زیادی دارد ما در تاریخ فلسفه جنگ ها و … را بررسی نمی کنیم بلکه حضور یک یا چند مکتب را که دوره ای را شکل دادن در نظر می گیریم در دورانی که کانت تحصیل می کرد و هنوز به یک فیلسوف تبدیل نشده بود دو نوع فلسفه در راستای هم پیش می رفتند و از قدرت بالایی برخوردار بودند. این دو مکتب در فلسفه کانت بسیار موثر بودند پس باید آنها را به صورت خلاصه معرفی کنیم.

فلسفه عقلگرا

در واقع دستاورد دوران رنسانس را می توانیم عقل و استفاده از عقل انسان بدانیم چیزی که در دوره قرون وسطی به یک جرم تبدیل شده بود. و هر کسی قصد داشت فکر کند و سوالی را مطرح کند. باید می دانست که او را با تفتیش عقاید به دست گیوتین یا حتی شعله های آتش می دادند. اما دکارت به عنوان اولین عقلگرای رسمی در فلسفه تمام مکتب خود را بر اساس تعقل انسان قرار داد.

عقلگراهای کلاسیک

عقلگراها تنها راه رسیدن به حقیقت را عقل انسان می دانند و داده های تجربی و حسی را بدون ارزش می دانند دکارت بر همین اساس ابتدا خودش را با عقل اثبات کرد بعد خدا و بعد از آن هم جهان را او گفت ما می توانیم به همه چیز شک کنیم و بگیم هیچ چیزی یقینی نیست ولی به یک چیز نمی توانیم شک کنیم و آن هم این است که وقتی ما شک می کنیم باید قبول کنیم که حتما شک کننده ای وجود دارد که دارد شک می کند و این شک کننده خود ما هستیم پس ما وجود داریم و حقیقی هستیم و این شد اولین پله فلسفه دکارت.

تجربه گراهای کلاسیک

تجربه گراها که بیشتر در بریتانیا بودند برخلاف عقلگراها اعتقاده داشتن که ما جهان را با حواس پنج گانه خودمان می شناسیم و این شهود برای ما حالص ترین حقیقت است و زمانی دچار تناقض می شویم که این شهود به عقل ما می رسد و دسته بندی می شود پس عقل ما سر آغاز تناقض گویی های ما است.

این گروه راه رسیدن به حقیقت را تجربه و آزمایش می دانستند و مشخص است که این گروه به دانشمندان علوم تجربی بسیار نزدیک هستند. یعنی می گفتند چیزی که در شرایط آزمایشگاهی بدست می آید حقیقت است مانند آب که در صد درجه بجوش می آید و ما این حقایق را بدون استفاده از برهان های عقلی بدست می آوریم و باید گفت این افراد با عقل مشکل نداشتن و در واقع این افراد راه رسیدن به حقیقت را برهان های عقلی نمی دانستن و به این گروه تجربه گرا گفته می شد.

کانت آشتی تجربه گرایی و عقلگرایی

کانت فلسفه را نه از کتاب که از تجربه زندگی بدست آورد. او سعی می کرد خودش را برای رسیدن به حقیقت به راه و روش خاصی محدود نکند و همین شد که فهمید هم عقل هم تجربه در رسیدن ما به حقایق نقش دارند و هیچ کدام بر دیگری برتری ندارند. پس فلسفه خود را با آشتی دادن این مکتب آغاز کرد.

او گفت ما یک سری مقولاتی در ذهن خودمان داریم که از قبل از تولد در درون ما قرار داده شده است مانند (( وحدت و کثرت و…)) و با حواس پنجگانه و شرایط تجربی هم به یک سری حقایق جدید از دنیا می رسیم که در نهایت این حقایق جدید را در قالب آن مفاهیم درک می کنیم. یعنی مفاهیم عقلی که ما از قبل در ذهن خودمان داریم مانند یک قالب هایی است که داده های تجربی را درون اون می ریزیم و بعد می توانیم درک کنیم که اگر این قالب ها نبود ما گنگ می شدیم و اگر داده های تجربی نبود ما چیزی برای فهمیدن نداشتیم پس هر دو لازم است و او این قالب ها را مقاهیم نامید که به دوازده تا تقسیم کرد و در چهار گروه سه تایی آنها را تو ضیح داد. (کیفیت کمیت نسبت جهت)

انقلاب کانت

اما انقلابی که به انقلاب کوپرنیکی کانت معروف شد کلا فلسفه را عوض کرد. تا قبل از دکارت همه فلاسفه این اعتقاد را داشتن که انسان در فرایند شناخت کاملا منفعل است. یعنی ما جهان را می شناسیم اما در این شناخت نمی توانیم دخالتی داشته باشیم اما کانت برای اولین بار گفت ما در فرایند شناخت هم فاعل هستیم هم منفعل یعنی انسان جهان را به شیوه ای که می خواد می شناسه یا در شناخت دنیای بیرون از خودش تاثیر گذار هست.

این نظریه کلا فلسفه را عوض کرد چون وقتی ما انسان را در معرفت شناسی هم فعال می دانیم هم منفعل پس باید نقش انسان را در این فرایند بشناسیم و ببینیم ما حقیقت را چگونه درک می کنیم. که این در فلسفه نقادی کانت به شیوه خود او پاسخ داده شد.

شیوه کانت

کانت شناختنی ها را فنومن و ناشناختنی ها را نومن نامید و گفت ما نمی توانیم درباره دنیای ناشناختنی ها نظری بدیم که همه قبول داشته باشند. مثلا ما خدا را از طریق ایمان شخصی باید بشناسیم نه از طریق فلسفه. و این در مورد نفس هم هست یعنی مباحثی که ما به ازای خارجی ندارند را نمی توانیم در فلسفه بشناسیم و آنها مربوط به نوعی از مابعد الطبیعه می شوند که کانت آنرا از حوزه فلسفه حذف می کند.

اما دنیای شناختنی را چگونه می شناسیم؟

از نظر کانت مهمترین کاری که انسان انجام میده حکم کردن است. حکم کردن به معنی یک قضیه یا همان جمله خبری است که در نتیجه ادقام تجربه های خسی ما با مفاهیم عقلی بدست میاد برای مثال درخت سبز است یک جمله خبری است که نتیجه درکی است که از دنیای بیرون با حواس خودمان بدست اوردیم و آن را با مفاهیم عقلی ادقام کردیم و حکم می کنیم که درخت سبز است.

سخن پایانی

من هرچقدر درباره اثر بخشی و فلسفه اعجاب آور کانت صحبت کنم باز هم کم است اما به صورت کلی و ساده این مباحث را مطرح کردم و اگر اطلاعات بیشتری می خواهید به کانال یوتیوب رادیو سفسطه مراجعه کنید اما به صورت خلاصه باز می گوییم که کانت برای اولین بار عقلگرایی و تجربه گرایی را با هم ادقام کرد و گفت انسان در فرایند معرفت شناسی هم فعال هست هم منفعل و چیزهایی که از طریق حواس بدست می آورد را با مفاهیم فاهمه ادقام می کند و حکم می دهد. و این احکام سه دسته هستند که هر کدام ارزشی خاص دارند یعنی برخی یقینی و برخی غیر قابل اعتماد هستند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید